◀گاو ۱۴۰۰ هم از پل گذشت
🖋محمدکاظم حسنی پور
گاو ۱۴۰۰ هم با تمام خوبی ها و بدی هایش در انتهای پل است و اگر همت کند پایی دیگر بردارد این تاج و تخت را به ببر ۱۴۰۱ می دهد.
موش ۹۹ بود که فکر می کردیم بدترینشان است و به انبار زده و چون دست و پایش به گندم های گوشه انبار خورده عامل شیوع کرونا بوده است اما بعد ها گفتند عامل، خفاشی بوده که بی خبر از سال و ماه با یک چینی در ظرفی مشترک نهار خورده است. سرگرم کرونا بودیم که ناگهان خبر دار شدیم موش ۹۹، همهچیز را جویده و رفته. آمدیم تله بگذاریم که به داماش بیندازیم دریغ از این که کار از کار گذشته بود.
۹۹ هم به پایان نزدیک شد و گفتیم وارد قرن جدید می شویم و همه چیز درست می شود. و فکر می کردیم گاو ۱۴۰۰ همچون گاو مشتی حسن است که در گوشه آخور نشسته و هر از گاهی تفاُلی به محتویات معدهاش می زنده و کمی نرم ترشان می کند و منتظر مشتی رباب است که بیاید شیرش را بدوشد.
اینها همه اندیشه باطل بود و برخلاف باور ما گاو ۱۴۰۰، گاوی اسپانیایی، با دوشاخ بود که ۳۶۵ روزمان را شخم زد. او با تمام گاو بودنش یک چیزی را می فهمید که نباید شبیه به دیگر هم نوع های خود در اسپانیا به پارچه قرمز حمله کند؛ چرا که تازه با چین توافق کرده بودیم و با تمام وسوسه انگیز بودن سرخی پرچم چین این گاو مرام گذاشت و به سمت آن حملهور نشد.
گاو۱۴۰۰ در بدو ورود هرچه پول در جامعه بود را خورد و باعث ایجاد تورم در جامعه شد؛ گاو است، چه انتظاری از او دارید چه کاغذ باطله چه پول، برایش فرقی ندارد.
گاو نر است دیگر و طبعاً توان شیر دادن هم ندارد دست بر قضا رخصت نمیداد تا آنان که دستشان در کار است هم شیر تولید کنند، اینجا بود که به خاطر تصمیم این نره گاو لبنیات گران شد.
گاو۱۴۰۰ برای آفتاب گرفتن راهی جنوب می شد و به سایه نخلی پناه می برد. روزی او طبق روال همیشگی به آنجا رفت و بی خبر از همه جا سرجایش نشست و چشمتان روز بد نبیند، مرغی آنجا بود که زیر گاو له شد، هرگاه مرغ نباشد، تخمش هم نیست و کمشدن تخم مرغ زمینه ساز گرانیاش.
او پس از پایان آیین حمام آفتاب از جا برخواست و متوجه شد مرغ را له کرده است با تمام گاو بودنش عذاب وجدان گرفت چشمانش سیاهی رفت؛ همانطور که قدم می زد و در حال و هوای خود بود و فکر جوابی مناسب برای خروس بود؛ وارد جاده شد و جاده هم که محل گذر خودرو ها؛ با یکی از آنها تصادف کرد. دست بر قضا آن خودرو پراید بود و طبق روال کیسه هوا باز نشد، ولی شانس با او یار بود، راننده پراید ترس از این که وانگهی آپشن های خودرواش واماند شوند آرام می رانده و نه سرنشینان و نه گاوی آسیب چندانی ندیدند.
پس از یک طول درمان نسبتاً طولانی گاو سر پا شد و به جنوب رفت و آن نخل را که برایش یاد آور خاطراتی تلخ بود را با شاخش از جا کند.
گاوکی آنجا بود و وی را گفت: این نخل که محل آفتاب گرفتن خودت است و عکس های هنری بسیاری در کنارش انداخته ای چرا سودای قطع آن را داری، گاو۱۴۰۰ در جواب گفت: به «درک»
اینها بخش کوچکی از امروی است که این گاو مهربان به سرمان آورد. شاید بپرسید چرا مهربان چراکه چپ چپ نگاهم می کند و ترس از شاخ است،بلی.
البته از حق نگذریم در این ۱۴۰۰ اتفاقات دیگری هم افتاد، که خدا را خوش نمی آید گردن وی بیندازیم.
در نهایت بازهم امیدواریم؛ آخرین روز های اسفند است و گاو ۱۴۰۰ هم لنگان لنگان، در گذر از این پل است، امیدوار به ببر راه راه ۱۴۰۱ که آزرو داریم برخلاف ظاهر و خوی درندهاش قلبی مهربان داشته باشد.